اسیر روزهای داشتم که به برداشت برسم ! و هر چه میگذرد بر وسعت این کشتزار به وسع خودم می افزایم ! کاش صبور باشم برای این روزهای وسیله برای رسیدن به خود بودن !
روز های پس از هم میگذرد و آنچه بشتر میشود و انجام میشود تکلیف من است!
ولی آنچه هر روز بلاتکلیف تر از روز قبل میشود وآنچه معناهای کوچک و شیرینش را از دست میدهد دلم است !
کلافه که میشوم نه مجازا" و تمثیلی ،واقعی تهوع می گیرم !
کاش دلم تکلیفش را بداند در این ازدحام آمد و رفت ها !
***
این شعر خیلی قشنگه (پس از مدتها شعر )
خاک و خدا و عشق
... و انسان شروع شدآغــــاز می شدیـــم که پایـــان شــروع شــد
درذهـــنمان خــــیال پــــــــریـدن جــوانـــه زد
گنــدم بهـانه بـود و عــصیان شـــــــروع شد
با جـــرم لـــمس میـــوه مــمــنوع باغـــبـان
تبــــعید و شــــکنجه و زنــدان شــــروع شد
مــــحکوم می شدیم به حبس ابد هـــــمه
فــــصل عـــذاب و غــربت انسان شروع شد
بـــا این خیال خام
"رسیـــدن به اصلمــــان"ازکــــوه رد شـــدیم بـــیابان شـــــروع شد
اســــفندمان گذشــت به امـــید نو بـــــهار
روز نـــخست عــید زمــستان شــروع شد
انسان مچاله میشد و در ذهن خسته اش
گنـــدم دوبـــاره رست، غم نان شروع شد
(رضااربعین)
جستجو در کل مطالب این وبلاگ، حتی مطالب بایگانی شده!